جواب معرکه
كانت بوابة الزهور القديمة فتاة ، فتاة شجاعة للغاية دافعت عن حقها ، تلك الفتاة تحت شجرة التفاح ، كانت لديها ابتسامة لا تصدق ، كانت تنام ليلاً رائعًا ، أن الجميع لطفاء مع بعضهم البعض ، فجأة لأنها كانت رأيت الخوف ، كان عنيفًا جدًا ، تصرف بلا خوف ، كان قلقًا ، كنت قلقة ، وضعت يدي في جيبي ، عندما رأيت فجأة أن هناك شيئًا في جيبي ، هذا صحيح ، كان هناك دواء طيب في جيبي سرعان ما اخذت بطارية الماء وانت طيب معي لانني خائف استبدلت الخوف بالمفاجأة واصبح لطف والجميع كان يخاف منها ولكن الجميع كان طيب مع بعض. استيقظت بضحكة سعيدة من الحلم الرائع وروت القصة لأمي.دروازه گل های قدیمی دختری بود یک دختر بسیار شجاع بود که از حق خود دفاع می کرد آن دختر رو زیر درخت سیب لبخند ناباورانه خواب شب رویایی شگفت انگیزی داشت میدید که همه با هم یار مهربان هستند ناگهان برای این که ترس را دید آن خیلی خشونتآمیز رفتار میکرده بی از ترس او نگران بودن من از ترس و نگرانی دست در جیب هایم کردن که که ناگهان دیدم چیزی در جیبم هست درسته یک داروی مهربانی در جیب من بود به سرعت باتری آب را برداشتم و به همراه داری مهربانی به اینکه ترس دارم من که ترس با تعجب خورد و او بلکه مهربانی شد و همه دیگر از آن می ترسید بلکه همه با هم یار مهربان بودند سی به سرم خورد و با خنده خوشحالی از رویای شگفت انگیز بیدار شدم و داستان را برای مادر تعریف کردم پایان
معرکه کن 🌹